عشق همیشگی
ای کاش احساسم گلی می بود وقتی از پنجره دلت
میریخت عطرش را به دامانت
یا مثل یک پروانه پر میزد
رقصان به روی طاق ایوانت
ای کاش احساسم کبوتر بود
بر بام قلبت آشیان میکرد
از دست تو یک دانه برمیچید
عشقی به قلبت میهمان میکرد
ای کاش احساسم درختی بود
تو در پناه سایه اش بودی
یا مثل شمعی در شبت میسوخت
تو مست در میخانه اش بودی
♥♥♥
ای کاش احساسم صدایی داشت
از حال و روزش با تو دم میزد
مثل هزاران دانه برفی
سرما به جان دشت غم میزد
ای کاش احساسم هویدا بود
در بستر قلبم نمی آسود
یا در سیاهی دو چشمانم
خاموش نمیگشت و نمی آلود
♥♥♥
ای کاش احساسم قلم میگشت
تا در نهایت جمله ای میشد
یعنی که " دوستت دارم"ی میگشت
تا معنی احساس من میشد .
به آسمون آبی خوبیهایت می نگرم
احساسی در درونم می گویدکاش وسعت آبی لحظه هایت مال من بود.
آهای آقا پسر حق نداری
دختری که تا مسخره بازی در میاری نگات میکنه
چشماش برق میزنه و زیر لب میگه عزیزم
دختری که روسری بد رنگی رو که براش خریدی
با کلی ذوق و شوق سرش میکنه که بیاد تورو ببینه
دختری که وقتی اعصابت از جایی دیگه داغونه سر اون خالی میکنی
امـــُ ــــا فقــــ ــــــط دستتـــو محکــ ـــــم میگیــــــــره و هیچــ ـــی نمیـــگه
دختری که وقتی باهم تو خیابون قدم میزنید
یه پسر خوشتیپ تر از تورو میبینه، بیشتر خودشو بهت میچسبونه
این دختر رو حق نداری اذیت کنی... میفهمی؟ حق نداری